باغ بدیع خاطره خاموش نیست .
تا آن زمان .تا آن روز .روز فتح غیرت .روز فتح اوج. روشن است
وقتی صدای صدها بلال .بانگ اذان فتح رسولان عشق را بر جای جای خاک تب زده می خواند .گویی عبور تجلی با یک نسیم خون نامه خرمی شهر را بر پای بوس خون شهیدان لجام کرد.
ما ایستاده همچو ابابیل .بر زرق و برق لشگریان بوسه میزدیم .گویی عبور خاکی ما فاصله را بی کلام کرد.
ما اهل خاک و دل زده از خاک .تک واژه های ولایتمان را با قطره های خون شهیدان نوشته ایم .رمزی که خرمی باغ مهر را .جاودانه ساخت .
زین گونه لحظه بی تابی زمین بر گنبد و مناره و مسجد سلام داد.
آن روز را ما دیده ایم
روز قیام تن مقابل آهن .روز سلام خون مقابل شمشیر .روز زیارت دستان بی کفن پاهای بی سوار.
گویی میان ما و زمان صدها هزار فاصله تا اوج نور بود
رنجی نبود
مجنونی یافتن و دیدن لیلا........
فرهاد بود تیشه زدن برای زیارت شیرین.....
این گونه قامت ما بر جاودانگی بلندان سلام داد...
باشد که غبار چهره ها را فرتوت کند .
باشد که که روزها سخت بگذرند .جیبها خالی باشند.
باشد که کودکان یتیم شوند .زنها بیوه گردند
اما هرگز مبادکه یادمان رود سر زمینمان را عشق آزاد کرد
هر گز مباد که استقامتمان را .با واژه های سرد تفکر جلا دهیم
با خار های تیز تعصب .با جمله های ترد توهم.
باشد که رسول عشق باشیم.
ان شاالله .......